نگاهم كن بگذار در نگاهت غرق شوم يا در درياي خيالاتت
نگاهم كن بگذار تا با باز شدن چشمانت ،طلوع دوباره ي آفتاب را در امتداد لحظه هاي تكراري ببينم
نگاهم كن تا باور كنم كه در چشمه ي غمزده ي چشمانت،سختي باور را مي توانم باور كنم
نگاهم كن تا ببينم خود را در آيينه ي زيبايي ها يا در فضاي آبي آسمان.
چشمانت را مبند،نمي خواهم تيرگي شب را لمس كنم.
نگاه توست كه ناله ي رگهاي خوني چشمان پرشورم را دو چندان مي كند.
وقتي نگاه هايمان در هم كارگر مي شود،مي توانيم خانه اي مجلل از مهرباني و سقفهاي بلندي از عاطفه و احساس را بر بام دلمان بسازيم و سال هاي سال مغرورانه زندگي كنيم و عشق را فرياد بزنيم
نگاهم كن،نگاهم كن
نظرات شما عزیزان: